این مطالب از سایت میگنا نقل میشود و در پایان مقاله حاضر دیدگاه اینجانب را در خصوص دین و سلامت روان بخوانید.بشر هر روز بیش از پیش به تاثیرات عوامل روانی در سعادت خود واقف می شود و احساس ناامنی و تردید و تشویش در مورد اینکه آیا می توان در کوره راه های زندگی کنونی، راهی به سر منزل مقصود یافت یا نه، سراسر وجودش را فرا گرفته است.
یکی از عناصر تضمین کننده سلامت روان داشتن معنا و هدفی در زندگی است، سلامت روانی و رضایت از زندگی یکی از ویژگی های فرد سالم است، تندرستی از نعمت های بزرگ در انسان است و سلامت روان بالاترین نعمت هاست و آرامش زندگی مستلزم آن است که به بهداشت روانی افراد توجه زیاد مبذول شود.
کارل گوستاو یونگ از صاحب نظران بنام روانشناسی می گوید: ” من صدها تن از بیماران را که به من مراجعه کردند معالجه و درمان کرده ام اما از میان بیمارانی که در نیمه عمر خود به سر می برند یعنی از ۳۵ سالگی به بعد حتی یک بیمار ندیده ام که اساسا مشکلش نیاز به یک گرایش دینی در زندگی نباشد. آن ها به این دلیل گرفتار بیماری روانی شده بودند که جوهر دین و باورهای دینی را در نیافته بودند لذا با بازگشت به این دیدگاه های دینی به طور کامل درمان شدند.
با توجه به اینکه یکی از اصول بهداشت و سلامت روان این است که فرد احساس یاس و نومیدی یا تنفر را از خود دور کند و با واقعیت زندگی روبرو شده و خود و شخصیت خود را همانگونه که هست بشناسد و قبول کند وجود هدف و ایجاد معنی در زندگی اهمیت خود را بیش از پیش نشان می دهد، معناجویی یک حقیقت است.
یک امر واقعی، نیاز ویژه ای است که با شدت و ضعف در تمامی انسان ها وجود دارد، زندگی چیزی است که ما می سازیم و هر یک سعی می کنیم در دنیای بیرونی چیز معناداری را ایجاد کنیم، بدون زندگی معنوی که نوعی از مرگ معنوی است و در آن فرد احساس بی معنایی در زندگی می کند و ما نمی توانیم مسئولیت زندگی را قبول کرده و با شداید و مشکلات زندگی توان مقابله را داشته باشیم .
وجود هدف و معنا در زندگی به افراد آشفته و بیمار کمک می کند تا از این طریق بتوانید احساسات منفی مانند اضطراب، افسردگی، ناامیدی غالب آیند و همچنین از ایجاد نشانه های مرضی در خود جلوگیری کرده و سلامت روان خود را حفظ نمایند.
از طرفی با توجه به اینکه مذهب یک پدیده چند بعدی است و ابعاد متفاوتی از مذهبی بودن می تواند بر زندگی افراد از راه های مختلف اثر بگذرد حضور معنی در جهان هستی، مفهوم دیگری از به یاد آوردن خدا، توجه پیدا کردن و یافتن معنی در زندگی است و مذهب با ارائه نگرش های درست از زندگی، احساس پوچی و بی معنایی را در فرد از بین برده، علاوه بر اینکه سازگاری با مصائب و سختی ها را تسهیل می کند زمینه ساز آرامش و امنیت روانی نیز خواهد بود.
توجه به جنبه های درمانی مذهب در سال های اخیر گسترش زیادی یافته است و تاثیر شگرف دین در درک و شناخت هدف و غایت و معنای کل هستی و افزایش سلامت روان افراد، منجر به پدیدار شدن مجدد گرایش ها و رویکرد هایی در این زمینه شده است که در پیش فرض های خود فضایی برای بعد معنوی انسان نیز قائل می شوند.نقل از سایت میگنا
دیدگاه خودم:در پایان ناگفته نماند برداشتهای غلط از دین میتواند مانع جدی در سعادت بشر و سلامت روان باشد.متاسفانه میشود از دین برداشتهای متفاوتی کرد، مثلا میتوان از اسلام برداشت داعشی یا طالبانی کرد و آنرا عین اسلام جلوه داد و یا برداشت سالم و انعطاف پذیرانه و عاقلانه ای داشت.متاسفانه هر کسی که داعیه دینداری دارد خود را نماینده دین و خدا و پیامبر میداند(به قول مرحوم هاشمی رفسنجانی از خدا و پیامبر هم خود را مسلمانتر میدانند).هر اندازه برداشتهای دینی با تعصب توام باشد زیان این نوع تفکر دینی به مراتب از سود آن بیشتر است.مولانا چه خوب گفته است”سفتی و سختی همه از خامی است تا جنینی کار خون آشامی است”.در پایان دیدگاه امام موسی صدر را در این خصوص نقل میکنم:دین درست را باید از میوه اش شناخت نه از استدلالهای کلامی.وقتی میوه دین انسانهای بی سواد را باسواد کرد،افراد بی نظم را منظم کرد،فقر کم شد،بی اخلاقی کم شد،آن وقت میگوییم دین جامعه درست است.و نیز گاندی هم جمله زیبایی دارد و میگوید:من بهترین و بدترین آدمها را در دینداران دیدم.یک عده از این دینداران میخواهند بروند بهشت و دیگران را هم به باور خود باید ببرند بهشت.بدترین دینداران در این گروه بودند(همانها که از خدا و پیامبر هم مسلمانتر میدانند خود را) و گروه دیگر کسانی بودند که میخواهند بروند بهشت ولی اجبار و اصراری ندارند که دیگران هم باید با آنها به بهشت بروند.این گروه بهترین انسانهایی بودند که دیده ام.دکتر دارابی